English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About | Careers
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (4489 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
march order U حاضر براه کردن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
prepare for action U حاضر به عملیات شدن حاضر به تیر کردن
fitting out U حاضر کردن ناو
call the roll U حاضر و غایب کردن
get ready U حاضر کردن یا شدن
roll-calls U حاضر و غایب کردن
To prepare something. To get somethings ready. U چیزی را حاضر کردن
To call the roll. Roll-call. U حاضر غایب کردن
to conjure up U با سحر حاضر کردن
roll-call U حاضر و غایب کردن
docile U سر براه
set up U حاضر به جنگ کردن توپ
roll call U حاضر و غایب کردن افراد
get ready U اماده شدن حاضر کردن
embattle U حاضر به جنگ کردن یا شدن
make ready U اماده شدن حاضر کردن
to report oneself U حاضر شدن وخود را معرفی کردن
waiting U چشم براه
inaugurate U براه انداختن
inaugurated U براه انداختن
destined U عازم براه
inaugurates U براه انداختن
he went his way U براه خودرفت
inaugurating U براه انداختن
launghing U براه اندازی
make the grade <idiom> U منظم کردن، موفق بودن ،حاضر شدن
he went his way U رفت براه خود
to keep any one waiting U کسیرا چشم براه
to look out U چشم براه بودن
to kick ones heels U چشم براه ایستادن
to report for duty U برای کار حاضر شدن وخود رامعرفی کردن
toddling U کودک تازه براه افتاده
toddler U کودک تازه براه افتاده
toddles U کودک تازه براه افتاده
toddled U کودک تازه براه افتاده
toddlers U کودک تازه براه افتاده
to kick one's heels U چشم براه ایستادن منتظرایستادن
toddle U کودک تازه براه افتاده
to call the roll U حاضر غایب کردن [نام افراد در گروهی را بلند خواندن]
waited U چشم براه بودن منتظر شدن
branch U جوانه زدن براه جدیدی رفتن
His invevtion made a noise in the world. U اختراعش دردنیا سروصدائی براه انداخت
branches U جوانه زدن براه جدیدی رفتن
wait U چشم براه بودن منتظر شدن
waits U چشم براه بودن منتظر شدن
ready U مهیا کردن حاضر کردن
readying U مهیا کردن حاضر کردن
readies U مهیا کردن حاضر کردن
readied U مهیا کردن حاضر کردن
drown out <idiom> U سروصدای زیاد براه انداختن وقادر به شنیدن نبودن
to fang a pump U براه انداختن تلمبه بوسیله ریختن اندکی اب درتوی ان
call up U درخواست شناسایی شبکه درخواست اعلام شناسایی درشبکه حاضر و غایب کردن ایستگاههای بی سیم
call-ups U درخواست شناسایی شبکه درخواست اعلام شناسایی درشبکه حاضر و غایب کردن ایستگاههای بی سیم
call-up U درخواست شناسایی شبکه درخواست اعلام شناسایی درشبکه حاضر و غایب کردن ایستگاههای بی سیم
presenting U حاضر
present U حاضر
stock U :حاضر
presented U حاضر
presents U حاضر
in the saddle U حاضر
stocked U :حاضر
on hand <idiom> U حاضر
agreeable U حاضر
existing U حاضر
ubiquitous U حاضر
For the time being. At peresent. presently. U درحال حاضر
at the moment U در حال حاضر
here U بدینسو حاضر
active حاضر بخدمت
omnipresent U همه جا حاضر
get ready U حاضر شدن
action front U حاضر به تیر
at present U در حال حاضر
stand by U حاضر بودن
omnipresent U حاضر در همه جا
make ready U حاضر شدن
operational U حاضر به کار
repartee U حاضر جوابی
johnny on the sopt U حاضر و اماده
at the present moment U درحال حاضر
to e. an appearance U حاضر شدن
readies U حاضر به کار
readying U قبضه حاضر
rigs U وضع حاضر
rigged U وضع حاضر
present [at] <adj.> U باشنده [حاضر] [در]
delicatessens U اغذیه حاضر
rig U وضع حاضر
current U در حال حاضر
currents U در حال حاضر
readying U حاضر به کار
ready U قبضه حاضر
readied U قبضه حاضر
readies U قبضه حاضر
readied U حاضر به کار
delicatessen U اغذیه حاضر
readiness to report U حاضر جوابی
roll call U حاضر و غایب
toss off <idiom> U حاضر جواب
ready wit U حاضر جوابی
ready U حاضر به کار
operationally ready U حاضر به عملیات
willing U حاضر خواهان
attend U حاضر بودن
attending U حاضر بودن
existing U در حال حاضر
operationally ready U حاضر به کار
attends U حاضر بودن
presence of mind U حاضر ذهنی هوشیاری
take off (time) <idiom> U سرکار حاضر نشدن
unready U غیراماده حاضر نشده
fair game U طعمهی حاضر و آماده
actions U فرمان حاضر به تیر
action U فرمان حاضر به تیر
ready position U حالت حاضر به تیر
he refused to go U حاضر نشد برود
obliging U حاضر خدمات مهربان
attender U شخص حاضر در جایی
show up U سر موقع حاضر شدن
to be present U باشنده [حاضر] بودن
operational route U جاده حاضر به کار
i agreed to go U حاضر شدم بروم
To keep an appointment . U سر قرار حاضر شدن
inbearing U ناخوانده حاضر خدمت
inbearing U فضولانه حاضر خدمت
Get ready for the journey(trip) U برای مسافرت حاضر شو
improvisation U بدیهه سازی حاضر جوابی
ubiquitous U همه جا حاضر موجود درهمه جا
improvisator U بدیهه ساز حاضر جواب
senior officer afloat U ارشدترین افسر حاضر در ناو
show up U حاضر شدن حضور یافتن
never to be at a loss for an answer U همیشه حاضر جواب بودن
At the moment we are not able to ... U در حال حاضر امکانش نیست که ما ...
date U در حال حاضر یا اخیراگ امروزی
I was an eye witness to what happened. U من حاضر وناظر وقا یع بودم
dates U در حال حاضر یا اخیراگ امروزی
When will they be ready? U چه وقت آنها حاضر میشود؟
Those who attended the meeting. U کسانیکه در جلسه حاضر بودند
I wI'll get (persuade)him to sign . U اورا حاضر بامضاء می کنم
Are you prepared to accept my conditions? U حاضر ید شرایط مرا بپذیرید؟
embattle U حاضر شدن برای جنگ
all available U کلیه توپخانه حاضر به تیر
offer to buy something U حاضر به خرید چیزی شدن
readying U حاضربه تیر حاضر باشید
ready U حاضربه تیر حاضر باشید
readied U حاضربه تیر حاضر باشید
readies U حاضربه تیر حاضر باشید
at this stage <adv.> U درحال حاضر [عجالتا] [اکنون ] [فعلا]
he would take no refusal U هیچ حاضر نمیشد که تقاضایش رد شود
operationally ready U حاضر به عمل اماده از نظر عملیاتی
ready rack U قفسه مهمات حاضر برای تیراندازی
current U آدرسی که در حال حاضر استفاده میشود
currents U آدرسی که در حال حاضر استفاده میشود
operating force U نیروهای حاضر به کار نیروی فعال
to compel the attendance of a witness U وادار به حاضر شدن شاهدی [قانون]
at this time <adv.> U درحال حاضر [عجالتا] [اکنون ] [فعلا]
sets U وسیله حاضر بکار تنظیم شده
setting up U وسیله حاضر بکار تنظیم شده
set U وسیله حاضر بکار تنظیم شده
hath U سوم شخص مفرد اززمان حاضر فعل have
rolling reserve U امادذخیره دم دست وهمیشه حاضر در پای کار
actual job [job held] [occupation held] U پیشه در حال حاضر نگه داشته شده
That won't work with me! U من حاضر نیستم این کار را انجام بدهم!
make the scene <idiom> U به محل یا حادثه خاص رفتن ،حاضر شدن
our offer to render a service U حاضر شدن ما برای اینکه خدمتی بکنیم
It doesn't fly with me [American E] [colloquial] U من حاضر نیستم این کار را انجام بدهم!
ready missile U موشک حاضر به پرتاب روی سکوی اتش
raise pistol U فرمان حاضر به تیر درتیراندازی کلت طپانچه ها بالا
colours U انتخاب رنگهایی که در حال حاضر در تصویر استفاده می شوند
colour U انتخاب رنگهایی که در حال حاضر در تصویر استفاده می شوند
individual demand schedule U صورت کالاهایی که یک فرد در یک مدت معین حاضر به خریدانها باشد
embattle U حاضر بجنگ شدن تحت فشار شدید قرار دادن
resident school U مدارس حضوری یا مدارسی که شاگرد عملا در کلاس حاضر میشود
window U فضایی در صفحه نمایش که اپراتور در حال حاضر آنجا کار میکند
front de liberation national U فعالیت می کرد و در حال حاضر تنها حزب سیاسی الجزایر است
minuteman U داوطلبانی که متعهد بودند بمحض احضار حاضر بخدمت نظام شوند
inactive U پنجرهای که نمایش داده میشود ولی در حال حاضر استفاده نمیشود
exclusion principle U اگر بتوان مانع استفاده کالا توسط کسانی که حاضر بپرداخت هزینه
activity U تعداد فایل هایی که در حال حاضر در مقایسه با کل آنها استفاده شده اند
storage U فضای موقت حافظه برای داده هایی که در حال حاضر پردازش می شوند
activities U تعداد فایل هایی که در حال حاضر در مقایسه با کل آنها استفاده شده اند
dockets U صورت پروندههای حاضر برای رسیدگی که به وسیله منشی دادگاه تنظیم میشود
docket U صورت پروندههای حاضر برای رسیدگی که به وسیله منشی دادگاه تنظیم میشود
docketing U صورت پروندههای حاضر برای رسیدگی که به وسیله منشی دادگاه تنظیم میشود
docketed U صورت پروندههای حاضر برای رسیدگی که به وسیله منشی دادگاه تنظیم میشود
unpopulated U تخته مدار چاپ شده که درحال حاضر عنصری ندارد یا سوکت آن خالی است
workspace U فضایی در حافظه که برای استفاده آماده است یا در حال حاضر اپراتور در آن کار میکند
Internet U جستجوگر وب سافت ماکروسافت که در حال حاضر آماده است و به کاربر امکان مشاهده صفحه وب را میدهد
IE U جستجوگر وب ساخت ماکروساخت که در حال حاضر فراهم است و به کاربر امکان دیدن صفحات وب میدهد
tout temps prist U تسلیم خوانده در برابرخواهان با اعلام این که همیشه برای تحویل یا انجام خواسته حاضر است
manned U اماده به جنگ جنگ افزار حاضر به تیر دارای خدمه
holocene U وابسته به دوره زمین شناسی حاضر که ازپایان دوره پلیستوسن شروع میگردد
operating strenght U پرسنل حاضر به خدمت پرسنل موجود یکان
presents U زمان حاضر زمان حال
presented U زمان حاضر زمان حال
presenting U زمان حاضر زمان حال
use U در حال حاضر در حال اجرا
uses U در حال حاضر در حال اجرا
present U زمان حاضر زمان حال
drive U حرفی که نشان دهنده درایو دیسکی است که در حال حاضر استفاده میشود.A , B برای فلاپی دیسک و C برای دیسک سخت در کامپیوتر شخصی
drives U حرفی که نشان دهنده درایو دیسکی است که در حال حاضر استفاده میشود.A , B برای فلاپی دیسک و C برای دیسک سخت در کامپیوتر شخصی
Recent search history Forum search
1Potential
1strong
1To be capable of quoting
1set the record straight
1Arousing
1pedal pamping
1construed
1این نوشته(پرسش خود را ارسال کنید) درست روی بخشی که فرمان جست وجو می دهد می افتد و مانع پیدا کردن معنای کلمات می شود. چه باید کرد
1meaning of taking law
1Open the "Wind Farm" subsystem and in the Timer blocks labeled "Wind1" and "Wind2", Wind3" temporarily disable the changes of wind speed by multiplying the "Time(s)" vector by 100.
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com